هستم اگر هستمم، گر نروم خستمم! (خداحافظ همه گی!)

ساخت وبلاگ

سلام به ...

قبل نوشت: قبل از هرچیز باید از همه دوستان عزیزی که محبت کردن و تو قضیه کمک به تهیه جهیزیه دختر همکارم بزرگواری کردن و معرفت به خرج دادن از صمیم قلب تشکر کنم. واقعا واقعا منو پیش همکارم رو سفید کردید! انشالله پیش خدا رو سفید بشید.. باور کنید اگه شاید این اتفاق نمی افتاد دید من نسبت به این فضای مجازی این قدرا خوب نبود اما این حرکت و برا همیشه ی تاریخ تو دلم حک کردم که ایران و ایرانی هرجای عالم که باشن دست همدیگه رو می گیرن و برا هم وطن شون هرکاری که لازم باشه به هر طریقی انجام خواهند داد حتی اگه نشناسنش.. طبق آخرین آماری که من از بانک مرکزی گرفتم ، کل پولی که از طریق این وبلاگ و با دستان خیّر شما عزیزان برای این بنده خدا جمع شد حدود یک میلیون و نهصد هزار تومن بود.. خداییش من خودم اون اول که مطلب رو زدم انتظار مبلغی بیش از دویست یا سیصد هزارتومن رو نداشتم اما وقتی این مبالغ جمع شد یه حسی بهم دست داد که وصف ناشدنیه و ای کاش می تونستم دست تک تک شما رو بعنوان یه برادر کوچیکتر ببوسم. جا داره از خواهر بزرگوارم خانم رامیان که حدود 800 هزارتومن جمع کردن و آقای طیب طاهر که حدود 400 هزارتومن جمع کردن تشکر ویژه ای داشته باشم. ایکاش خود اون بنده خدا هم میتونست از تک تک شما تشکر کنه ولی به من گفت که از همه تون تشکر ویژه بکنم و انشالله هرچی دادید خدا هزار برابر خیر و برکت و سلامتی به خودتون و خانواده تون عطا کنه

بله.. همین الان بچه ها از اتاق فرمان بهم خبر دادن که اون میمونی که فرستاده بودیم فضا یه بیانیه داده و گفته این حرکت بچه ها باعث شد ملائکه دربار، برای همه شما تو نزدیکی کاخ من تو بهشت، یه خونه کلنگی بسازن و انشالله پس از سفر تون به دیار باقی اونجا همسایه خواهیم بود

بریم سر اصل مطلب

حقیقتا نه حوصله توضیح اضافه رو دارم نه وقت و زمانش رو، پس یکسره میرم سر اصل مطلب!

اون دوستانی که حداقل از یک سال قبل مخاطب وبلاگ من بودند حتما به خاطر دارن که اسفند سال 90 من تو یه مطلبی رسما اعلام کردم که دارم میرم و به واسطه تغییر شغل و مشغله های فراوان دیگه نمیتونم وبلاگ داری کنم! اما خدا رو شکر تو یک سال اخیر کم و بیش وقت می کردم و اندک پستهای درپیتی رو میزدم به وبلاگ که حداقل چراغش خاموش نمونه. از اسفند سال گذشته تا الان فقط تونستم 8 تا پست بزنم که فکر کنم فقط سه یا چهارتاش تخصصی بوده و بقیه اش تفننی بوده. این یعنی این وبلاگ چه من بخوام چه نخوام تعطیل الی الابد شده!

راستش خیلی وقته که مطالب و سوژه های زیادی تو ذهنمه و مطمئنم اگه می نوشتمشون و میدادم به سایتها حداقل الان یک میلیون کاسب بودم اما چه کنم که اصلا اصلا وقت ندارم و از جهتی چون این وبلاگ هنوز رسما درش بسته نشده ، دوستان انتظار نظر گذاشتن از ما دارن و اصرار و اصرار که حتما تو باید بیای برا ما نظر بذاری!! هی من میگم بابا من دیگه پیر شدم دیگه چشمم درست نمیبینه، دیگه گوشام خوب نمیشنوه! حتی دیگه نمیتونم حرف بزنم و تازه گیا شبا هم ...... (شما خودتون بگیرید مطلبو.. نذارید من بگم که شبا چی میشه..) دیگه پیریه و هزار درد بی درمون..

القصه.. از اونجایی که تو این هفته های اخیر حجم کارام چند برابر شده و مجبورم شبا تا آخر وقت تو محل کار بمونم که کارام عقب نمونه! از طرفی هم فکر و ذهنم الکی الکی مشغول به این وبلاگ و دوستان نشه و تعهد اخلاقی برای نظر دادن نداشته باشم.. از طرف دیگه (از اون یکی طرف) اومدن سوژه تو ذهنم و وقت نداشتن برای نوشتن آزارم نده و وسوسه ام نکنه.. (یه طرف دیگه هم مونده که الان یادم نمیاد چی بود...)!@ تصمیم گرفتم الساعه پس از درج این مطلب، فاتحه 5 سال حضورم در دنیای مجازی رو بخونم و برای همیشه ی همیشه وبلاگ نویسی رو بذارم کنار.. اما از اونجایی که من یه بار سابقه ترک دارم و میدونم که نمیشه به راحتی این لامصب و ترک کرد و دوستان هم قطعا پاشنه در این وبلاگ رو برای نرفتن من خواهند کَند!!!!!!!!!!!!!!، تصمیم گرفتم ییهویی نرم و آروم آروم برم.. یعنی وبلاگ رو رسما تعطیل اعلام کنم اما خودم تک و توک و یکی در میون برا دوستان نظر بذارم تا همه مخاطبین محترم و محترمه از فیوضات اینجانب همچنان بهره ببرند........ بعداً یواشکی در برم!!

فقط یک نکته باقی مونده که بگم و تمام:

من حوصله یقه گرفتن و به پل صراط سپردن و سپرده شدن رو ندارم.. همه اونایی که تو وبلاگ قبلیم و این وبلاگ مخاطب من بودن و همچنان هستن اعم از زن و مرد و پیر و جوون.. و به واسطه رفتار و گفتار و بعضا شوخی ها و تندی هام، احساس می کنن حق و دینی به گردن من دارن، بیان و حرفشون رو بزنن تا اگه تونستم دینم رو همینجا ادا کنم.. اما اگه نیومدید مشکل از شماست چون من درخواستم رو گفتم و اگه شما سکوت کردید و نگفتید تقصیر من نیست.. حضرت میکائیل و نوچه هاش هم ظرف روزهای آینده دم در وبلاگ من پرسه میزنن که موارد رو یادداشت کنند.. پس هرکی هر ناراحتی از من به دل داره بگه تا در حد توانم رفعش کنم.. اگه نگفتید دیگه مشکل من نیست

اما می مونه خودم که به سهم خودم اول خودم رو می بخشم بعد همه اونایی که دینی به گردنم داشتن و دارن، الا دو نفر که اونها هم باید به خاطر برخی از رفتار و گفته ها شون توضیح بدن.. اگه خودشون اومدن و مطرح کردن که من ازشون خواهم پرسید و انشالله موضوع حل خواهد شد اما اگه نیومدن هم بمونه برای بعد که ببینیم چی پیش میاد.. نهایتش اینه که اونا زودتر از من بمیرن و من اونوقت دلم براشون بسوزه و بیخیالشون شم دیگه... ها..! چیز دیگه ایه؟

ولی خدائیش تو این مدت خیــــــــــــــــــــــــــلی چیزا یاد گرفتم.. چیزایی که مطمئنم تو هیچ کلاسی یاد نمیدن و تا خودت تجربه شون نکنی نمیتونی اهمیتش رو درک کنی. چون شما خودتون تو این فضایید و میدونم که میدونید چی میگم پس توضیح اضافه نمیدم.

به قول شاعر : بعد ما هر که نمیدونم چی چی دید ز ما یاد کند...

اصلا هم دلم براتون تنگ نمیشه، اصلا هم شما دلتون برام تنگ نشه، مگه دل ما گشاد بود که الان بخواد تنگ بشه؟

همین مطلب در: روزنامه های یو اس اس تو دی امریکا و لوموند فرانسه - شبکه های خبری رویترز، آلومینیوم ترز، آهن ترز آمریکا و دنیا – سایتهای خبری هرمزگان نیوز و شبکه خبر بلاروس – و همه وبلاگها و شبکه های خبری عالم در تاریخ جمعه 29 اسپند 91 منتشر شد


پی نوشت:

1.  نمیدونم چه حکمتیه که این روزا داره از در و دیوار برام می باره... اون از هفته قبل که دزد اومد خونه مون و دوتا از انگشترای خانمم (حلقه ازدواج و اینا..) رو برد به سلامتی ... این هم از این هفته که بی هیچ دلیل و منطقی تسمه تایم ماشینم پاره شد و زد تمام سیلندر و پیستون و همه رو کج کرد و 800 هزارتومن خرج گذاشت رو دستم.. انشالله که خیره و رفع بلا بوده

2.  امام صادق ع : هرگاه دو مومن به هم برسند آنکه دیگری را بیشتر دوست دارد برتر است. اصول کافی– ج2 – ص 127 .... ما که همه شما رو دوست داشتیم و داریم ... شما رو نمیدونم

یاعلی

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 391 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59