كليدواژه

ساخت وبلاگ

درراستای طراحی، تولید و اجرای سبک نوین مناظره های انتخاباتی در رسانه ملی، اینجانب انوشیروان داغ کارشناس ارشد علوم ارتباطات با گرایش ارتباطات بدون پارازیت، ضمناحترام کافی به این تولیدات ملی و با در نظر گرفتن تورم موجود در وضعیت جسمانی 8کاندیدای اصلح حاضر، طرح ها و پیشنهادات خود را جهت هرچه بهترترشدن این مناظرات وهمچنین یاری رسانی به شناخت عمیق مردم آگاه و همیشه در صحنه ایران اعلام می دارم.باشد که این پیشنهادات مورد توجه 20 کارشناس خبره رسانه ملی و شورای رقابت کشورقرار گرفته و مورد بهره برداری قرار گیرد. در این مناظره ها، مولفه هایی نظیرشجاعت، ظرافت، دقت، سرعت، تدبیر، آمادگی بدنی، تخصص و غیره کاندیداها مورد بررسیقرار خواهد گرفت.

1. بادکردن بالُن: در این بخش هر کدام از کاندیداهای محترم درستاد ظرفیت سنجی ایران حضور یافته و پس از انجام تست های جسمانی و روحانی و همچنیناندازه گیری فشار قند خون، در پشت هر یک از بالن های تعبیه شده بیضی شکل (با حجماکسیژن 250 هزار فوت مکعب) قرار گرفته و شروع به باد کردن آن می کنند. به برندهاین مناظره امتیازات ویژه ای از سوی ملت ایران اعطا خواهد شد. همچنین به علتخطرناک بودن این بخش، یک عدد آمبولانس وَن چینی با آپشن های ترمز ای بی اس، کولر،ایربک، یک صندلی اضافه و... در کنار ستاد برگزاری مناظره ها آماده کمک رسانی بهمصدومین خواهد بود.

2. پرتاباسب: در این بخش به هر یک از کاندیداها یک عدد اسبمادیان 3 ساله اهدا شده و هر یک از آنها 2 دقیقه زمان دارند در موقعیت تعیین شدهقرار گرفته و اسب مورد نظر خود را پرتاب کنند. شایان ذکر است که کاندیداها بایدقبلا دستان خود را به پودر تعبیه شده آغشته نموده و سپس دم اسب را با قدرت هرچهتمام تر بگیرند و با سه دور چرخاندن در هوا، آن را پرتاب نمایند. مکان این مناظرهمتعاقبا اعلام خواهد شد. لازم به ذکر است مایع دستشویی که شرکت کنندگان بعد از اینمناظره دست خود را با آن می شویند نیز از تولیدات داخل می باشد.

3. مکشماست در سه ثانیه: بر این اساس در مقابل هر یک ازکاندیداهای محترم یک کیلوگرم ماست چکیده 12% چربی، باز هم از تولیدات شرکت فرآوردههای لبنی ایران قرار داده شده و کاندیداها فرصت دارند در عرض 3 ثانیه آن را با نیپلاستیکی مَکش کنند. نحوه اجرای این مناظره به این گونه است که پس از استقرار هریک از کاندیداها در پشت میز خود و فرو کردن نی در ماست، مجری مناظره سوت خود را بهصدا در آورده و کاندیداها باید در یک نفس هرچه در توان دارند عمل مکش را انجامدهند. هر کسی که ماست بیشتری بالا کشید برنده مناظره خواهد شد. ضمنا نفر آخر اینمسابقه ملزم است پول ماست ها را با تهیه کننده سیما حساب کند.

4.دوی با مانع: به دلیل اینکه رئیس جمهور آینده موانع متعددیدر پیش روی خواهد داشت، شورای رقابت سیما با کمک همان 20 کارشناس خبره اطلاع رسانیو امور رسانه های جمعی، بخش دوی با مانع را برای هر یک از کاندیداهای محترم تعبیهنمودند. موانع تعبیه شده در این دور از مناظره ها به شرح ذیل می باشد:

-مانع تورم: 34.5 متر

-مانع اشتغال: علی الحساب22 متر

-مانع مسکن و ازدواج باهم: 13 متر و نیم

-مانع میوه شب عید: 3 کیلو هفتصد گرم به ازای هر نفر

-مانع معضلات فرهنگی: به دلیل کیفی بودن هنوز اندازه گیری دقیق نشده است

-مانع پرونده هسته ای: 10 اشتون

-مانع همکاری با مجلس نهم: 290 نفر- ساعت

-مانع ترافیک شهرهای آلوده: 87 اپسیلون در ثانیه

-مانع اعتیاد و مشکلات اجتماعی: 102 مثقال

و...

*لازم به ذکر است که استفاده از چتر نجات، کلاه ایمنی و دماغ بند استخر برای فتحاین موانع ضروری می باشد.

5. طنابزنی درجا: هر یک از کاندیداهای محترم موظف اند راس ساعت7:30 صبح جمعه 17/3/92 با یک دست گرم کن ورزشی با آرم یک شرکت داخلی و همچنین حولهو شامپو، در محل پارک ملت جنب سازمان صداوسیما حضور بیابند. روش برگزاری اینمناظره به اینگونه است کاندیداها در گوشه ای از پارک دور هم حلقه زده و شروع بهگرم کردن می کنند. سپس به هر یک از کاندیداها یک عدد طناب قرمز رنگ تحویل داده شدهو با سوت آقای حیدری مسابقه شروع می شود. هر یک از کاندیداها باید در حین طناب زدنبه سوالات مجری مناظره پاسخ دهد. مدت زمان این مناظره 45 دقیقه بوده و سهم هر کاندیدا15 سوال می باشد که باید هر یک از آنها را در 3 دقیقه پاسخ دهد. لازم به ذکر استکه پس از مناظره از همه کاندیداها تست دوپینگ گرفته خواهد شد.

6. تولیدحباب زیر آب:در این بخش کاندیداها باید جلوی مجری مناظرهنشسته و با اعلام او نفس خود را در سینه حبس نماید. سپس دو نفر از کمک مجریانمناظره، سر کاندیدا را تا گردن در تشت آبی که مقابل مجری قرار دارد قرار می دهند.هر کاندیدا که بتواند در زیر آب حباب درشت تری تولید کند نمره بالاتری دریافتخواهد کرد. صدای قل قل آب در هنگام بازدم کاندیداها نیز نمره منفی خواهد داشت.

7. تکچرخ زنی با سه چرخه ایرانی: در راستای حمایت از تولیداتملی، به هر یک از کاندیداها یک عدد سه چرخه ساخت داخل تحویل داده شده و کاندیداهاباید در مدت زمان یک دقیقه با آن تک چرخ بزنند. هر کاندیدایی که تک چرخ بیشتریبزند نمره بالاتری کسب خواهد کرد. فدراسیون سوارکاری ایران متولی اجرای این مناظرهدر پیست اتوموبیل رانی جهان بانو می باشد.

8. تقلیدصدا: این بخش به دلیل هیجان آفرینی و موج سازیبالا، در شب قبل از انتخابات آتی ریاست جمهوری برگزار خواهد شد. در این بخش کاندیداهابه قید قرعه در پیشگاه مردم عزیز داخل و خارج کشور حضور یافته و به هنرنماییخواهند پرداخت. کاندیداها موظف اند در مدت 15 دقیقه زمانی که به هریک از آنها دادهخواهد شد صدای یکی از خوانندگان مجاز پاپ و سنتی داخلی، صدای بلبل، کبوتر یا غاز(ترجیحا نر)، یک نوع وسیله نقلیه مثل دوچرخه یا حتی فرقون، صدای هلیکوپتر و درنهایت صدای اوشین را تقلید کنند. شورای اطلاع رسانی رسانه ملی اعلام کرد اگر هر یکاز کاندیداها به خصوص کاندیدای اصلاح طلبان بخواهند از اشعار خوانندگان آنور آبیاستفاده کنند این صداوسیما، ملزم به قطع میکروفون او بوده و سریعا با دوستان گشتارشاد تماس خواهند گرفت.

ستاد اطلاع رسانی سیما و شورای رقابت ایران اعلام کرد: این روش مناظرهکاملا تولید داخل بوده و هیچ ارزی بابت تولید آن از کشور خارج نشده است. اینمناظره ها حاصل جمع بندی بیش از 20 استاد دانشگاه علمی کاربردی، غیر انتفاعی وپیام نور می باشد و هیچ مویی لای درز آن نمی رود. این ستاد اعلام کرد اگر مردمایران با دیدن این مناظرات به مراد دل خود نرسیده و یا هنوز نتوانستند کاندیدایاصلح خود را شناسایی کنند مشکل از خودشان است و به این ستادهیچ ربطی ندارد.

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 368 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

قسم می خورم که تا دو هفته قبل که دو روز کامل را با یک بیمار سرطانی (از نوع پیشرفته اش) سپری کردم، نه درک درستی از وضعیت روحی و جسمی یک همچین بیمارانی داشتم و نه از حال و روز خانواده آنها مطلع بودم. همیشه و هر زمان که دوستان و اطرافیان از سختی ها و شرایط دشوار این بیماران، حالا از هر نوعش (سرطانی، دیالیزی، به کما رفته و...) صحبت می کردند من پیش خودم یک تحلیل دیگری داشتم و شرایط را خیلی راحت و بدون استرس می دیدم و به راحتی در خصوص آینده آن بیمار تصمیم می گرفتم. اما از هفته گذشته تا به امروز، دیدگاه من کاملا عوض شد

در این ایام سُربی به راحتی حس کردم که این نوع بیماران، آن زمان که چشم در چشم تو می دوزند و با تو حرف می زنند انگار دارند غبطه‌ی یک لحظه جای تو بودن را می خورند. من به راحتی درک کردم، برای یک ورزشکار بلند قامتی که تا دیروز امید مربی باشگاه والیبال صنام تهران بود، چقدر سخت و جان فرساست که نتواند یک لقمه غذای معمولی را به راحتی بجود و قورت بدهد و حتی نتواند به راحتی دفع کند. دارو هایش هم آنقدر قوی باشند که تمام رگها و پوست و عضله دست هایش که تا دیروز به آنها افتخار می کرد را بسوزانند! و هیچ کسی هم کاری از دستش بر نیاید!

7r2c3r7hqopf1y0zkw1.jpg

 

پنج شنبه دو هفته پیش، تولد خواهرم بود. عادت داشتیم هر بار یک جشن مختصری می گرفتیم برایش.. اما این بار آنقدر مشغول رتق و فتق کارهای بیمارمان بودم که یادم رفت یک تبریک خشک و خالی به او بگویم! یادم رفت واقعا.. چند روز پیش که تماس گرفتم لااقل تولدش را تلفنی تبریک بگویم دیدم بغض کرده و می گوید دارو های شیمی درمانی آنقدر قوی اند که باعث شدند جای عمل شوهرش از داخل عفونت بکند و او دارد از دیروز تا الان درد می کشد! شک داشتند که شاید باز هم غده ای چیزی باشد..!داشتند می بردندش برای سونوگرافی تا خیال شان راحت بشود. بعدالظهر که به او زنگ زدم دیدم خیلی خیلی خوشحال است. می گفت فقط یک ورم و عفونت بود و از غده خبری نیست! آنجا، از صدایش فهمیدم که یک خبر خوش و یک اتفاق شادی آور چقدر می تواند مرهم باشد برای خانواده داغان شده یک مریض سرطانی

 اما گویا آن خبر هم مشقی بود! قهرمان دیروز ما در یک هفته اخیر آنقدر درد و زجر کشید و ذره ذره در مقابل دیدگان خانواده اش آب شد که برای اولین بار آرزوی همه ، مرگ او بود! البته نه به این خاطر که بیماری اش پیشرفته است، نه..! در دوره دوم شیمی درمانی، دارویی که دکتر تجویز نمود و پرستاران به او ترزیق کردند داروی وارداتی از کشور پاکستان یا هند بود!! این دارو با نمونه اروپایی اش تفاوت بسیار دارد و معمولا بدن بیمار به آن آلرژی خاصی پیدا می کند اما به فضل تحریم ها و دست رو ی دست گذاشتن مسئولین از خدا بی خبر و نمایشی بودن تولیدات دارویی توسط متخصصین داخلی و البته دولتی بودن بیمارستان! از هفته گذشته تا به امروز بیمار ما به یک چوب خشکی که قادر به انجام اولیان زندگی اش هم نیست تبدیل شده و الان دقیقا یک هفته است که هر ۱۰ دقیقه حالت تهو دارد و دائما هم اسهال می شود.. جالب است که یک لقمه هم نمی تواند غذا بخورد اما دائما در حال دفع است! حالا چه چیزی دارد از بدنش دفع می شود خدا می داند!

از دکتر محترم هم که استعلام کردیم و جویای چرایی این اتفاق شدیم با پررویی هرچه تمام تر می گوید طبیعی است و آنقدر باید بالا بیاورد تا اثرات آن داروی لعنتی پاکستانی از بدنش خارج شود! غافل از اینکه ...... بماند

بگذریم! این پست ما هم خیلی طولانی شد. فقط بگویم که اینها را نگفتم تا مثلا ناز کرده باشم و بخواهم شما هم ناز ما بکشید! می خواستم بگویم اولا خیلی خیلی بیشتر از گذشته قدر سلامتی تان را بدانید. ثانیا یادمان نرود در اطراف مان انسانهایی هستند که آرزو دارند یک لحظه جای من و شما باشند و حداقل یک ساعت زندگی بدون درد داشته باشند. ثالثا اگر حالش را داشتید بعد از دعا برای فرج مولا و سلامتی مقام معظم رهبری و شفای همه مریضان..برای این جوان و جوان های اینچنینی و خانواده های شان هم دعا کنید چون واقعا به دعای شما محتاج اند

یاعلی


تکملـــــه:

بعد از دو ماه زجر و عذابی که بر او نازل شده.. امشب یا فردا صبح عمل مرگ و زندگیش هست. کل روده ها و شکمش پر از عفونت و تورم و چسبندگی شده و کاری جز عمل جراحی نمی تونه اثر بخش باشه.. اما قلبی که در این دو هفته اخیر بازدهیش به ۵۰ درصد رسیده معلوم نیست زیر عملی به اون سختی دوام بیاره.. دیشب اشهدش رو گفت و با دست خودش امضا زد که بره زیر عمل.. تصور کنید یه جوون ۳۳ ساله که تا دیروز مثل همه داشت زندگی عادیش رو میکرد و تازه بعد از یکسال زندگی روی خوشش رو هم بهشون نشون داده بود و آدمی که آزارش حتی به سگ ولگرد کنار خیابون هم نمی رسید ، امروز باید برای آخرین بار زن و بچه و برادراش رو ببینه و حلالیت بطلبه و اشهدش رو بخونه و بره اتاق عمل. جالبه که این عمل ربطی به سرطانش نداره و در اثر یه سهل انگاری از طرف خانواده و شاید یه کم کاری از سوی پزشکان کارش رو به اینجا رسونده.. یعنی اگه از بیماری سرطانش بود ما اینقدر عصه نمی خوردیم.. نمی دونم چطور باید این جور صحنه ها رو تعریف کرد تا مخاطب عمق درد رو احساس کنه ولی همین قدر بگم که خیلی از ماها وقتی تو خواب مرگ عزیزان مون رو می بینیم تا دو روز گیج و منگ ایم.. حالا تصور کنید که عزیزترین کس شما در طی دو هفته اخیر ، هر روز اونقدر درد بکشه که با گریه از شما بخواد آمپول هوا بهش بزنید تا راحت بشه...!!!! دعاهایتان برسد

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 367 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

گوگل ارث: جناب مهندس، تا اینجا در خصوص بسیاری ازمسائل صحبت کردیم و نظر شما را شنیدیم. اگر موافق باشید در بخش پایانی این مصاحبهسوالات حاشیه ای را از شما بپرسم تا فحوای کلام دست ما بیاید. بنده برای اینکهفحوای کلام بیشتری دست ما بیاید از شما می پرسم: به نظر شما آیا مدیریت یک لیسانسالکترونیک برای کشوری مثل ایران کار خوبیست؟ آیا رای دادن به شما کا عاقلانه ایست؟

مهندس: من به این سوال پاسخ نمی دهم چون جنبه تبلیغاتی وانتخاباتی دارد و من اصلا راضی نیستم که از امکانات دولتی برای امور انتخاباتیاستفاده کنم

گوگل ارث: عجب! پس این همه سفر استانی رفتن ها و پرچمتکان دادن ها و نشان فرهنگ گرفتن ها و قول یارانه 250 هزار تومانی به مردم دادنهاو سکه و کارت هدیه به اقشار مختلف مردم دادن ها و برگزاری میتینگ و همایش های یکروز در میان و سخنرانی های شما از تریبون های دولتی و چه و چه برای انرژی درمانیاست؟ اینها هم همه اش کار تبلیغاتی است دیگر..!

مهندس: سوال بعدی لطفا

گوگل ارث: خب همین هم سوال بود، چرا جواب نمی دهید؟

مهندس: پا می شم میرم ها.. سوال می پرسی یا بدم گازت بگیرن؟

گوگل ارث: اگر گاز بگیرید کمیته انظباطی فدراسیونفوتبال شما را 5 جلسه از همراهی رئیس جمهور منع می کند

مهندس: من بلدم چطوری گاز بگیرم که جایش نماند.. سوال می کنی یابروم

گوگل ارث: ما در اخبار داشتیم که شما در روز قدردانیاز خادمان سفرهای نوروزی به ورزشگاه آزادی رفتید اما داخل جمع نرفتید و رفتید سرقبر چند تن از بازیگران

مهندس: بله، درست می فرمائید. ما یک ساعت زیر جایگاه رئیس جمهوربودیم تا جمعیت بیشتر بشود و بیاییم جمعیت را بترکانیم که نشد و برعکس با شروعسخنرانی دکتر همه رفتند. ما هم تصمیم گرفتیم برویم فاتحه خوانی

گوگل ارث: فاتحه هم خواندید؟

مهندس: بله

گوگل ارث: برای چه کسی؟

مهندس: برای مرحوم شکیبایی و مرحومه بدیعی

گوگل ارث: یعنی رفتید قطعه هنرمندان

مهندس: بله، دقیقا

گوگل ارث: اما در همان ایام ما شهادت شهیدان آوینی وصیاد شیرازی را داشتیم که بسیاری از مردم ایران در این ایام سر مزار این شهیدان میروند آن وقت شما رفتید سر مزار هنرمندان؟

مهندس: [مشایی سرخ و سیاه می شود و رو به مشاوران‌ش میگوید.. خاک تو سرتون! قد یه پیرزن درک و شعور ندارید].. بله البته اینها اخیراً فوت کرده بودند و خانواده آنها نیازبه دلداری داشتند

گوگل ارث: ولی مرحوم شکیبایی که چند سال است فوت کردند

مهندس: حالا شما گیر سه پیچ ندهید.. ببینید ما سرمایه گذاری زیادیروی بازیگران به خصوص بازیگران خانم انجام دادیم و قصد داریم آنها را با مردم وانقلاب آشتی بدهیم، مثلا به آنها وام های چندصد میلیونی دادیم تا نمایشگاه بزنند وهمه آنها را به حج بردیم، آنها را به ضیافت افطاری دعوت کردیم و کلی هدیه میلیونیدادیم، نوروز امسال برای همه آنها هدایای گران قیمت فرستادیم تا جذب شان کنیم.بلاخره اینها هم سرمایه مملکت ما هستند و باید هوای شان را داشته باشیم! برای همینوقتی یک همچین اتفاقی افتاد ما وظیفه دانستیم که برویم یک فاتحه ای هم بخوانیم

گوگل ارث: پس که اینطور.. حالا از آن زمان که روی اینهاکار فرهنگی کردید چند نفر شان به راه راست هدایت شدند؟ اصلا کج شده بودند که شماآنها را صاف کردید؟

مهندس: عجب خبرنگار قالتاقی (غالطاق ، غالتاق ، قالطاق) هستیدشما.. حالا سوال بعدی را بپرسید ، در مورد این موضوع من بعدا توضیح می دهم

گوگل ارث: باشه این سوال رو میذارم کنار سوالات قبلیکه جواب نداید. آقای مهندس شما نمی خواهید مثل آقای دکتر کابینه هفتاد میلیونیداشته باشید؟

مهندس: چرا اتفاقا.. با آن حجم تغییر و تحولاتی که کابینه آقایدکتر در این 8 سال داشت حداقل نصف مردم ایران در دولت قبلی و فعلی یکبار طعم وزارترا چشیدند و اگر منع قانونی نبود تا سه بار هم امکان تحقق داشت اما بلاخره مجلسهمراهی نکرد. ولی ما برنامه داریم که انشالله اگر من دولت را قبضه کردم همه مردمایران یکبار وزیر بشوند تا هم طعم وزارت را بچشند، هم وضع مالی شان سر و سامانبگیرد. این به نظرم یک نوع عدالت محض است

گوگل ارث: و این کار منع قانونی ندارد؟

مهندس: ما که این قانون ها را قبول نداریم. ما کار خودمان را میکنیم، هیچ کس هم جلو دار ما نیست! اصلا مگر ما مجلس و قانون هم داریم؟

گوگل ارث: ولی دکتر که می گفت دست شما را بستند و پای تانزنجیر گذاشتند و دهانتان را چوب پنبه فرو کردند و نمی گذارند کار کنید، اگر اینطوراست ما باید حرف شما را قبول کنیم یا حرف ایشان را؟ اگر اینطور که ایشان گفتند باشدشما اصلا برای چه در انتخابات شرکت می کنید؟ چیزی که عوض نشده؟ اگر واقعا میخواهید به کشور کمک کنید بروید پروش مرغ و گوجه بدهید که اینقدر قیمت اش بالا نرودو مردم آسیب ببینند

مهندس: ببینید شما از ابتدای بحث تا الان بیش از 70 تا تیکه به منانداختید که من سکوت کردم و چیزی نگفتم! اگر می خواهید کلاه ما به روسری شما گیرنکند حواستان را جمع کنید

گوگل ارث: ولی من که از خودم حرف در نیاوردم! حرف شمارا به خودتان زدم

مهندس: سوال بعدی

گوگل ارث: جواب سوال بالایی را نمی دهید؟ شما تا بهحال به 5 سوال من پاسخ ندادید

مهندس: نه خیر، 3 تا بود

گوگل ارث: چرا؟

مهندس: به خاطر اینکه چونکه برای اینکه زیرا [خنده مشاورین مهندس و ذوق آنها به خاطر شوخ طبعی مهندس]

گوگل ارث: باشه.. شما فعلا صاحب اختیارید. یکی ازروحانیون مخالف شما اخیرا افکار شما را اومانیستی و پلورالیستی دانستند و شما همپاسخی به آنها ندادید. شما با این گفته ایشان موافقید؟

مهندس: تا اینکه منظورشان از پلورالیسم و اومانیسم چه باشد.بگذارید یک توضیح کوچکی بدهم. از منظر پلورالیسمیک ، آدمی حُسن بشر را دارد یعنی هرانسانی یک روز کاشته می شود و در روزی دگر جوانه می زند و رشد و نمو می کند تا بهمرحله بلوغ می رسد، اگر شانس بیاورد و سکته نکند یا ماشین به او نزدند هی رشد میکند و رشد می کند تا به مرحله نمو می رسد. در این مرحله اگر دچار دردهای مزمن نشودو روماتیسم و بواسیر به سراغش نیاید به رشدش ادامه می دهد و بالغ می شود. در اینسن هم اگر یک انسان مراقب خودش نباشد و ورزش نکند یا سرطان می گیرید یا درد بیدرمان. در هر صورت یک انسان همیشه در معرض از بین رفتن است. ما باید کاری کنیم که اینانسان نجات بیابد

گوگل ارث: خب این چه ربطی به پلورالیسم داشت؟

مهندس: ربطش این بود که باید پلو و غذای او را کنترل کنیم دیگر..وگرنه او می میرد. شما به ترکیب این چند جمله دقت کنید: پلو +را +لیس+ میک = یعنیانسان نباید آنقدر گرسنه بماند که پلوی ته بشقاب را لیس بزند یا مثلا دوغ ته لیوانرا میک بزند، این یعنی باید معیشتش را برآورده کنیم.

گوگل ارث: ولی پلورالیسم معنی اش فرق می کندها

مهندس: ما کاری به این معانی نداریم! ما تعریف خودمان را ارائه میهیم. مثلا ما یکبار به دیدار پاپ جان پل سوم رفتیم و همه منتظر بودند که من درخصوص پایان اسلام گرایی حرف بزنم تا برای من سوت و کف بزنند اما من به آنها گفتمدوره مسیحیت گرایی تمام شده و همین حربه من باعث شد آنها آچ مغز بشوند

گوگل ارث: منظور شما آچمز بود دیگر

مهندس: همان همان

گوگل ارث: ولی اگر منظور پایان دین گرایی باشد فرقیبین این دو نیست

مهندس: بله فرقی نیست و هردوتای شان را باید تمام شده دانست ولیمهم آچ مغز شدن پاپ بود

گوگل ارث: کار دیگری پیش ایشان انجام ندادید؟ یعنی حرفشاذ دیگری نزدید؟

مهندس: چرا اتفاقا.. من به ایشان گفتم حالا که شما پاپ جان پل سومهستید بیاید و به ما در ساختن پُل کمک کنید تا بتوانیم از دریای خزر تا خلیج همیشهنیلگون فارس پل چوبی بزنیم که هم قشنگ باشد هم تردد مردم راحت تر بشود و هم فضایگردشگری ایجاد کنیم

گوگل ارث: خب جناب پاپ چه گفتند

مهندس: هیچی ایشان به محافظ شان دستور دادند مرا با اردنگی پرتکنند بیرون! به من گفتند تو پاپ ما را مسخره کردی

گوگل ارث: بله دیگر.. این حرف شما واقعا تمسخر آمیز بود

مهندس: هیچم تمسخر آمیز نبود

گوگل ارث: بود

مهندس: نبود

گوگل ارث: میگم بود

مهندس: نه، نبود

گوگل ارث: ول اش کنید.. مثل اینکه شما بدجور خوابدارید و اصلا معلوم نیست چه می گویید

مهندس: من خواب ندارم، ولی دیگر حوصله شما را ندارم

گوگل ارث: باشد حالا که اینطور شد من سوال آخرم را میپرسم و می روم

مهندس: بپرس و برو پی کارت، من کلی سفر استانی و میتینگ دارم کهباید به آنها برسم

گوگل ارث: من اسم چند چیز را می آورم و شما هرچیزی بهذهن تان رسید بگویید

مهندس: بگو

گوگل ارث:

دکتر: آینه خودم

پدر: بالای سر آدم باشد خیلی خوب است

هدیه تهرانی: نقاش زبردستی که هیچ کس آثار او را نخرید

هوشنگ امیر احمدی: چی هست اصلا؟ خوراکیه؟ آدمه؟

یارانه ها: یه قرون می دی، ده برابرش رو می گیری

روزنامه ایران: کلبه خرابات

هاشمی: بی او هرگز

میتینگ انتخاباتی: کلاحرام است

پریوش سطوتی: [مهندس برای او اشکمی ریزد و فقط سکوت می کند]

سفرهای استانی: میتینگ انتخاباتی مجانی

ریچارد فرای: مستر همفر

مکتب ایرانی: ایران گرایی ناسیونالیستی

جریان انحرافی: به دنبال انسان شدن آدمهاست

بهار: رویش گلها در فصلی از فصول که بعد از زمستان و قبل ازتابستان است و باران طراوت بخش در آن باریدن می گیرد و زمین مرده را زنده می کند وما میوه هایش مثل شاتوت و هلو انجیری را می چینیم و می خوریم و کیف می کنیم

گوگل ارث: ولی ما که با شنیدن اسم بهار یاد"ناهار" افتادیم

مهندس: ببینم... شما طرفدار ما هستید یا دشمنان ما؟

گوگل ارث: ما طرفدار کسی نیستیم!

مهندس: مگر شما از بچه های ایران نیستید؟

گوگل ارث: نه خیر، بنده عفت اله مرعشیان خبرنگار کهنه کار گوگل ارث هستم

مهندس با فهمیدن این موضوع خبرنگار را دنبال می کند.خبرنگار در حال فرار، ضمن شکلک درآوردن برای مهندس به وی می گوید آخر تو که هنوزفرق خبرنگار ایران با خبرنگار گوگل ارث را تشخیص نمی دهی تو را چه به مدیریت جهانو رئیس جمهوری یک کشور؟ مهندس در همان حال به دنبال او می دود و زمین می خورد امامحافظان او را بلند می کنند

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 400 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

مهندس اسفندیار که در بخش های قبلی مصاحبه خود با گوگل ارث، توضیحاتی در خصوص برخی از برنامه های  داخلی و خارجی خود توضیحاتی ارائه نموده بود، برای یک تنفس به خارج از استودیوم رفت و س از نیم ساعت برگشت و به بخش های دیگری از سوالات خبرنگار گوگل ارث به خصوص چرایی سفر به آفریقا در عرض یک هفته ، دلایل اصلی گرانی ها ، سفرهای استانی- انتخاباتی ، مسئله بیداری اسلامی و مذاکره با آمریکا و... پاسخ داد. لازم به ذکر است که مهندس اسفندیار در همین نیم ساعت به دو سفر استانی و سه میتینگ تبلیغاتی خود سرکشی نمود و مجددا آماده مصاحبه شد

گوگل ارث: ضمن عرض خسته نباشید، خواهشا بفرمائید دلیل اصلی حضور شما برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران چست؟

مهندس: خواهش می کنم، آقایی از خودتونه. البته من قصد حضور در انتخابات را ندارم بلکه دوستان بنده را هل دادند و انداختند در این مسیر والا بنده در حال تدوین برنامه های خداوند متعال درباره بهشت و جهنم بودم. البته من قصد داشتم راه دکتر را ادامه بدهم و بشوم یکی عین خودش، عین عین خودش، بدون ذره ا‌ی و سر سوزنی تفاوت

گوگل ارث: پس با این تفاسیر، با حضور شما و احتمال رای آوری تان، این مشکلات گرانی ها و درگیری بین قوا و انفعال در سیاست خارجی و تساهل و تسامح فرهنگی و اینها همه اش ادامه خواهد یافت

مهندس: کی یک همچین حرفی زد؟ اینها همه اش دروغهای یک سری خبرنگار مزدور کثیفِ پشمالو و مرتبط با سرویسهای خارجی است که این حرفها را مطرح می کنند. کشور در بهترین وضعیت به سر می برد. البته مشکلاتی هم هست که ما می خواهیم رفعش کنیم ولی برخی ها نمی گذارند

شما الان نگاه کنید که هر زمان ما یک بشکن می زنیم در همه کشورها یک زلزله سیاسی به وجود می آید و همه نگاه ها به سمت بنده و دکتر است تا ببینند برنامه بعدی مان چیست و بر اساس آن کشور را تحریم می کنند تا به ما آسیب برسانند. اما به فضل هوش و ذکاوت دکتر الان وضعیت از عالی هم عالی تر است. ما در همین سفر اخیرمان به آفریقا.. آنقدر دستاورد داشتیم که به اندازه دستاورد 16 سال قبل از دیگران بود، شما خبر ندارید ولی الان همه کشورها دنیا زنبیل گذاشتند تا از ما راهکار اقتصادی بگیرند

گوگل ارث: مثلا چه دستاوردی داشتید؟

مهندس: خیلی خیلی زیاد ، یکی از کارهای زیربنایی ما این بود که قرارداد بستیم تا چندصد هزار تُن سیمان سفید و گچ و آهک به آفریقا صادر کنیم و این کچ و آهگ ها را توسط هواپیما روی آفریقا بریزیم تا از این سیاهی ها در این قاره کم بشود و مردم شان این همه عزادار نباشند و کمی رنگ سفیدی و روشنایی و اینها را هم ببینند و تجربه کنند. می دانید این طرح چقدر در روحیه مردم آنجا تاثیر مثبت داشت؟ اینقدر زیاد بود که دوباره هم از ما درخواست گچ و سیمان سفید کردند و ما مجبور شدیم در عرض یک هفته دوباره به آفریقا برویم. حالا شما حساب کنید کجای دنیا یک همچین طرح های زیربنایی و انسان دوستانه ای اجرا می شود؟

گوگل ارث: آفرین آفرین، این یک کار خیلی زیربنایی و هدفمند بود. واقعا دست مریزاد. ولی ما همین امروز صفحه گوگل ارث را آپ دیت کردیم و قاره سیاه همچنان سیاه بود و اثری از شطرنجی شدنش نبود

مهندس: اشکالی ندارد، مثل اینکه اخیرا و همزمان با حضور ما، خداوند به آفریقا نگاه ویژه ای نمود و یک باران شدیدی آمده بود آنجا و بخشی از این گچ و خاک ها را شست و بُرد. مشکلی خاصی نیست، مطمئنا اگر بنده رئیس جمهور شوم یک طرح دیگری را پیاده می کنم که اگر سیل هم بیاید تاثیری نداشته باشد

گوگل ارث: چه طرحی؟

مهندس: طرح رنگ آمیزی سراسری مردم آفریقا با رنگ پلاستیک. با این طرح اگر مردم آفریقا حمام هم بروند و پشت یکدیگر را کیسه بکشند، باز هم پاک نمی شوند

گوگل ارث: [خبرنگار از تعجب شدید دچار سک سکه می شود]... بله، انشالله که جواب می دهد! آن وقت شما نمی توانستید با همین طرح ها مشکل گرانی کشور را حل کنید

مهندس: مسبب اصلی گرانی های ما، خود مردم هستند و بس. اصلا ربطی به دولت ندارد

گوگل ارث:یعنی دولت در این گرانی ها هیچ تقصیری ندارد و مردم مقصر هستند؟

مهندس: شما می گویید نیستند؟ برای چه وقتی پسته گران می شود مردم می روند پسته می خرند؟ چه کسی مردم را تحریک می کنند تا پسته بخرند؟ ما دست های پشت پرده این تحریکات را پیدا کردیم و قرار است در آینده نزدیک یک یا الله بگوییم و پرده ها را بالا بزنیم تا دست و پای اینها رو بشود. مگر پسته مثل روغن نباتی و گوجه و مرغ و گوشت است که نیاز اصلی مردم باشد؟ خب به جای پسته بروند کباب بخرند بگذارند سر سفره! خیلی هم قشنگ و سنگین و رنگین است

گوگل ارث: شما آخرین باری که خرید رفتید چه زمانی بود؟

مهندس: حدوداً قبل از عید

گوگل ارث: چه چیزهایی خرید کردید؟

مهندس: هیچی

گوگل ارث: چرا؟

مهندس: چون خیلی گران بود نتوانستیم چیزی خرید کنیم و برگشتیم منزل

گوگل ارث: پس قبول دارید که گرانی هست؟

مهندس: گرانی که هست ولی مقصرش ما نیستیم

گوگل ارث: پس چه کسی مقصر است

مهندس: همان دست های پشت پرده. البته یک چیزی بگویم ، یکی از دلایل اصلی گرانی ها، شب عید بود

گوگل ارث: این روزها که بدتر از شب عید شده

مهندس: بله، قطعا گرانی بیشتر شده چون نظارت نیست، خب وقتی وزیر بازرگانی و صنعت و معدن و اقتصاد و بانک مرکزی در هفته سه سفر استانی بروند دیگر کسی وجود ندارد که بنشیند محاسبه کند و نظارت کند و قیمتها را کاهش بدهد! وزیر بدبخت ما صبح تا شب توی سفر استانی است، اگر در دفتر کارش بود قطعا این مشکلات کمتر بود

گوگل ارث: خب سفر استانی نروید.. یا می گذاشتید قبل از عید می رفتید

مهندس: بچه اید ها.. عجب حرفهایی می زنید.. اصلا دکتر در دنیا با سفرهای استانی اش معروف است. مگر می شود دکتر به سفر استانی نرود؟

گوگل ارث: خب شمایی که رئیس جنبش عدم متعهدها هستید چرا این همه به سفرهای استانی می روید؟ به شما چه ارتباطی پیدا می کند؟ مگر آمونو که رئیس آژانس انرژی اتمی است یا مثلا آقای رئیس سازمان ملل که اسمش یادم رفت هم همراه رئیس جمهورشان به سفر استانی می رود؟

مهندس: به خاطر اینکه اولا من مشاور ارشد دکتر هستم، رئیس دفترش بودم، رئیس ستاد راهیان هستم، متصدی دفتر پیک موتوری نهاد هستم، مشاور اقتصادی وزیر فرهنگ هستم، در کار وزارت خارجه دخالت می کنم، خیلی کارهای دیگر هم می کنم که نمی توانم بیان کنم و.... ثانیا می خواهم کار را از ایشان یاد بگیرم

گوگل ارث: پس برای همین است که در همه سفرها هم پرچم می تکانید؟

مهندس: بله چون پرچمها را از صبح آویزان می کنند خاک می گیرد و ما مجبوریم آن را بتکانیم تا ایران هیچ وقت خاکی نشود

گوگل ارث: خب آقای مهندس برویم سراغ مسائل خارجی. برنامه شما برای سیاست خارجی کشور چیست؟ با حضور شما چه اتفاقاتی در این حوزه رخ خواهد داد

مهندس: قبلا که توضیح دادم..

گوگل ارث: نه آن توضیحات در خصوص مدیریت جهانی بود. سیاست خارجی را چکار می کنید؟ مثلا در خصوص بیداری اسلامی چکار خواهید کرد؟

مهندس: بیداری اسلامی؟ صبح به صبح می رویم در خانه مردم را می زنیم تا بیدار بشوند!! [می خندد] بیداری اسلامی کجا بود؟ اینها همه اش طرح آمریکایی ها ایکبری و اسرائیلیهای گاگار گوگور بود که تمام شد رفت

گوگل ارث: عجب! یعنی نگاه شما به سیاست خارجی و بیداری اسلامی اینگونه است؟

مهندس: بنده از همین تریبون اعلام می کنم که اگر من منتخب مردم باشم اولین کاری که می کنم این است که یک دیپلماسی شناور را تبیین و اجرا می کنم و در یک بیانیه بلند بالا از هرچی آدم مستکبر نمک به حرام و غربی های شپش زده که می خواهند به کشور ما زور بگوید اعلام برائت می کنم و با آنها مراودات نمی کنم تا از غصه بمیرند و بروند منزوی بشوند. اولین کاری هم که خواهم کرد این است که شیر نفت را قبل از تحریم بر روی آنها می بندم و دوش گازوئیل را باز می کنم با این حربه‌ی "دوش در برابر شیر" تحریم ها را دور می زنیم. اولین سخنرانی ام در سازمان ملل هم رو به سران اروپایی و غربی می گویم ای مزدوران شاسکولِ ذلیل مرده ، ما را تحریم می کنید؟، تف به معرفتتون، کم بهتون حال دادم، از جلوی چشمم خفه شید. البته اگر آنها به سمت ما بیایند و ما را در آغوش بگیرند ما مشکلی نداریم

گوگل ارث: این چهارمین کاری بود که شما می خواستید برای اولین بار انجام بدهید! با این تفاسیر بحث مذاکره با آمریکا را چه می کنید؟ ضمنا ایران که یک سال است نفتش تحریم شده

مهندس: به نکته خیلی ظریفی که داشت پاره می شد اشاره کردید! مذاکره با آمریکا یک موضوع گسترده و پیچیده و حساس است که هیچ کاری ندارد. بنده از بچه گی استاد اینگونه مذاکرات بودم. اصلا از همان دوران کودکی حدود سال 42 یا 43 بود که داشتیم لِی لِی بازی می کردیم دوستانم به من می گفتند که تو در آینده یک مذاکره بزرگ انجام میدهی. یعنی شاخصه های یک مذاکره کننده ارشد از همان زمان مثل یک هاله نورانی دور سر من هویدا بود. برای همین ما در موضوع مذاکره با آمریکا هیچ مشکل و محدودیتی نداریم

گوگل ارث: یعنی با حضور شما ما با آمریکا به راحتی مذاکره می کنیم؟ با چه معیار و شاخصه هایی؟

مهندس: قطعا، شک نکنید که ما با آمریکا و اروپا و آفریقا و همه دنیا مذاکره می کنیم چون کشور ما یک کشور مذاکره خیز است و این پتانسیل در آن وجود دارد. در ضمن ما اصلا با ملت آمریکا  مشکل بنیادی نداریم و برای همین آنها با مردم ما مشکل اساسی دارند. بین خودمان بماند.. ما قبلا یک مذاکرات کوچولو موچولوی یواشکی با دوستان آمریکایی داشتیم.. البته الان نه.. پارسال!! ما داشتیم از سازمان ملل رد می شدیم یکدفعه ماشین آقای اوباما پیش ما ترمز زد و ایشان از توی ماشین برای من دست تکان داد و به من گفت (آی وانت) من هم به او گفتم وانِت خودتی دُرُشکه! بعد بچه های مترجم به من گفتند منظور ایشان (I want you) بود یعنی "می خوامت". منم که سوتی داده بودم کم نیاوردم و دنبال ماشین او دویدیم و به او گفتم، اولا که من زن و بچه دارم و اصلا نمی خوامت ثانیا یک ضرب المثل گیلانی هست که می گوید: بوشو بوشو ته ر نخوام ، سیاهی ته ر نخوام ، بلایی ته ر نخوام

گوگل ارث: پس شما به همین راحتی با اوباما صحبت کردید

مهندس: کی من؟

گوگل ارث: بله دیگه خودتان گفتید

مهندس: من غلط، من شیاف... اصلا به من چه که با آمریکا رابطه برقرا کنم، من اگر اینکار را بکنم خود شما به من گیر نمی دهید که این رابطه نامشروع بود؟ اصلا به فِی‌س من می خورد که با اوباما مذاکره کنم؟ مردم جهان اگر ببینند چه می گویند؟

گوگل ارث: ولی شما همین سه دقیقه قبل گفتید با اوباما مذاکره کردید، فیلمش هم موجود است، می خواهید پخش کنم

مهندس: بگم بگم راه انداختید؟ فیلم چیه منو پخش کنید؟ هر فیلمی از من پخش کنید همه اش فتوشاپی است و من از دست فریم به فریم فیلم شما شکایت می کنم، آمریکا خر کی باشد که من با او مذاکره کنم؟ جمع کنید این دروغ بازار را.. باور کنید اگر فیلم مرا پخش کنید من هم آن یک کامیون سندی که از فلان جا دزدیدیم را پخش منتشر می کنم.. گفته باشم. اصلا حرف بزنی گوشه پرونده خودت را هم بالا می زنم

ادامـــــــــه دارد...

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 383 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

گوگل ارث: آقای مهندس، در بخش اول مصاحبه شاهد بودیمکه شما توضیحات جامعی در خصوص مدیریت جهانی ارائه کردید. اگر موافق باشید برویمسراغ مدیریت داخلی ایران. ما شاهد بودیم که دولت قبلی، یارانه ها را هدفمند کرد، شما اگر رئیس جمهور بشوید آیا قصد ادامهاین مسیر را دارید؟ اگر پاسخ مثبت است قصد هدفمند کردن چه چیزی را دارید؟

مهندس: اوه..حتما..این چه حرفی است اختیار دارید. همه آدمهایی کهاطراف دکتر دراز شدند، به دنبال هدفمند کردن هستند، بنده هم می آیم که همه چیزهدفمند بشود، اصلا فلسفه حضور من هدفمند کردن است، آن هم نه یکی و دوتا.. هر چندتا.البته الان نمی توانم دستم را رو کنم و همه برنامه هایم را لو بدهم، ولی به صورتکلی و دَر بسته بگویم که بنده و مشاوران‌م تصمیم گرفتیم که اگر من رئیس جمهور شدمدر بخش اول دردهای مردم را هدفمند کنیم، اگر موفق شدیم و مجلس جلوی ما را نگرفت،در دور بعد قیافه و دکور مردم را هدفمند کنیم و اگر خدا خواست و زنده بودیم درمرحله آخر همه آدمها را انسان می کنیم

گوگل ارث: چه جالب! میشه یه خورده این مسئله رو بازکنید

مهندس: باشد.. فقط یک مقدار باز می کنم تا راحتر تر بروید تو.ببینید کشور انقلاب اسلامی ایران از دیرباز مامن فضلا و خوشه چینان کشتگاه علم ادببود. سعدی علیه الرحمه می گوید: چو عضوی به درد آورد روزگار ... برو آسپرین خور توای خوش نگار.. (سعدی، بهارستان به سمت جمهوری، ایستگاه حافظ شمالی، پلاک 2) کهمنظور سعدی از "خوش نگار" همان مردم عزیز ایران است که البته ما قصدداریم این بیت را در سازمان دخانیات جهانی به ثبت برسانیم تا شامل حال همه مردمجهان بشود. پس چه شد؟ این شد که ما باید برای مردم مان و همه مردم دنیا اعم از زنو کودک به مثابه یک حبه آسپرین باشیم که با خوردن آن همه دردهای شان را فراموشکند. دولتی دولت موفق و مردمی است که این ویژگی در او هویدا باشد

گوگل ارث: خب این چه ربطی به هدفمندی داشت؟ این چیزیکه گفتید مرحله چندم هدفمندی بود؟ مبلغ یارانه ای که شما قولش را به مردم می دهیدچقدر است؟

مهندس: اجازه نمی دهید که.. مثل تبلیغات شامپو و صابون می پریدوسط فیلم.. این یک پیش مرحله و یک بیس کلی بود، هر زمان ما توانستیم آسپرینی تولیدکنیم که با خوردن آن آدم همه دردهایش را فراموش کند آن زمان همه چیز مهیای اجرایمرحله اول هدفمندی است. ما در سفرهای بسیاری که در گذشته داشتیم فهمیدیم این فرمولسالها قبل توسط  متخصصان شرکت "افغان جیزجیز" کشف شده و بسیار هم جواب داد. با رایزنی که با این شرکت داشتیم قرار شدنمونه ایرانی این دارو تهیه و به ایران ارسال بشود. شما هم فعلا تا همین جا راداشته باشید تا بعد

گوگل ارث: وا.. آقا مهندس..! بلا به دور... من کهکاملا گیج شدم! شما چه ایرانی ای هستید؟ شما آسپرینی که مردم ایران را از همهدردهایشان رها می سازد را می خواهید از افغانستان وارد کنید؟

مهندس:هیسسسس! سوتی ندهید خواهر من! این را برای مصاحبه گفتم ولینمونه اصلی اش را از چین وارد کردیم

گوگل ارث: آها... خب، خیالم راحت شد، نگفتید مبلغپرداختی تان به مردم چقدر است؟

مهندس: من همین جا یک توضیح کوچکی بدهم تا بحث روشن تر بشود. ببینیدما اصلا به دنبال هدفمندی اقتصادی نیستیم. ما اولین کاری که انجام می دهیم این استکه می خواهیم آدمها را انسان کنیم و آدمی که انسان بشود اصلا نیازی به پول ندارد. شماالان به انسانهایی که اطراف تان هستند نگاه کنید، کسی را پیدا می کنید که دنبالپول و مادیات و یارانه باشد؟ ولی همه آدمها بلاشک دنبال مادیات هستند. در گذشته یکآقایی بود به نام داروین که همین کار را روی باقالا و سبزی خوردن و شیوید و پرتقالخونی انجام داد و اتفاقا نتیجه هم گرفت. حالا بعد از 150 سال ما گفتیم خب چه بهترکه خود ما هم اینکار را روی آدمها انجام بدهیم

گوگل ارث: پس برای همین هم گفتید تا 100 سال دیگرانسان آدم تولید می کند؟

مهندس: نه خیر، بنده گفتم آدم، انسان تولید می کند. مکانیسم اش هماینطوری است که ما روی نژاد برتر انسانها کار می کنیم چون بلاخره هر انسانی یکنژاد دارد دیگر، مثلا یکی کریم نژاد است یکی تراب نژاد است یکی سعید نژاد است واینها.. ما همه این نژاد ها را جمع می کنیم ذیل یک نژاد که در نهایت یک نژاد برترتولید بشود به نام "نیا" و همین مسیر ادامه می یابد

گوگل ارث: خب انسانهایی که شما تولید می کنید چه مزیتینسبت به انسانهای الان دارند؟

مهندس: همین که انسانهای تولیدی ما آدم نیستند خودش کلی مزیت دارد

گوگل ارث: یعنی چطور میشود؟

مهندس: یعنی اینکه انسانها تولیدی ما نه دنبال یارانه اند، نه خرجزندگی دارند، سالی یکبار هم بچه می آورند تا جمعیت مان اضافه شود، موافق مذاکره باآمریکا هستند، به نوسان ارز اعتراضی ندارند، با افزایش ثانیه ای قیمتها خوشحال ترمی شوند، کلی هنرمند و خواننده و بازیگر زن توی آنها وجود دارد که هفته ای یکبارمی توانیم آنها را به حج بفرستیم و آنها هم قول بدهند که از ما حمایت کنند، همهفصلهای سال برای اینها بهار است، بچه های مکتب ایران هستند و اصلا با مردم اسرائیلدشمنی ندارند، در کل خیلی بچه های خوبی هستند

گوگل ارث: عجب! این نسل جدید کی به ثمر می رسد و روانهبازار می شود

مهندس: گفتم که عزیز من، حداقل 100 سال دیگر این پروسه طول میکشد. جوجه رنگی نیستند که امروز بکارید هفته بعد صدتا جوانه بزند

گوگل ارث: خب آن زمان که خودتان نیستید تا از آنهابهره برداری کنید

مهندس: [با یک لبخند مرموزانه].. کی گفت من تا 100 سال دیگر نیستم؟ همین الان یک نفر توی شرقآسیا است که 400 سال عمر دارد. یعنی ما از هندی های فلفل دلمه، کمتریم؟

گوگل ارث: اتفاقا گفتید هند، یاد این موضوع سفرهایبسیار زیاد شما به هند افتادم. این قضیه سفرهای گاه و بیگاه شما که در رسانه هامطرح می شود چیست؟

مهندس: همه اش دروغ است. می خواهند مرا خراب کنند اما نمی دانندکه سیل هائیتی هم بیاید نمی تواند مرا خراب کند. بنده اولین کاری که بعد ازانتخابات انجام میدهم این است که تیم از کارشناسان خبره حسابداری را بسیج می کنمتا تعداد سفرهای خارج از کشورم به خصوص کشور هند را بشمارند تا همه شبهات رفع بشود.البته طبق اسناد رسمی، من تا به حال دوبار به هند رفتم. یکبار با آقای دکتر بودیکبار هم برای یک نمایشگاه بود که رفتیم. یکی دو بار هم ایرانیان مقیم هند از مادرخواست کردند، دو سه بار هم یک سری جلسات خصوصی با برخی از دوستان بود که رفتیم،بقیه سفرهایم به هند هم همه اش شخصی بود و به شما مربوط نیست.

گوگل ارث: آنجا جن و پَری هم دیدید؟

مهندس: نه زیاد، ولی تا دلتان بخواهد آنجا جن گیر و رمال و پیشگوتوی خیابان هایش ریخته. عین این لبو فروش های ما که در خیابان دفتر و دستک دارندآنجا هم همینطوری رمال ریخته

گوگل ارث: چه جالب، ای کاش در سفر بعدی تان یک فال همبرای من بگیرید چون شبها توی خواب ناخودآگاه نفخ می کنم و این شوهرم از دست منعاسی شده، می خواهد مرا طلاق بدهد

مهندس: البته مشکل شما حاد نیست، می شود تلفنی هم رفع شود، مابرای درمان دردهای بزرگتر می رفتیم آنجا

گوگل ارث: دیگر برای چه کاری می رفتید آنجا؟

مهندس: نه دیگر... قرار نبود شما در کار بنده فضولی کنید، من که مسئولپذیرش بیمارستان نیستم هر کسی هر سوالی پرسید جواب بدهم، من دو بار رفتم هند شماهم همین تعداد را بنویسید

 

ادامـــــــــه دارد...

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 427 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

مهندس اسفندیار با حضور در وزارت کشور برای کاندیداتوری درانتخابات ریاست جمهوری یازدهم ثبت نام کرد. بلافاصله پس از انتشار این خبر،خبرنگار بین المللی گوگل ارث مصاحبه مفصلی با این چهره مابعدالطبیعه ایران که تابه حال به 270 کشور جهان پرواز داشته و قصد دارد با دست راست خود پروژه مدیریتجهانی را استارت بزند و با دست چپ، فرمان را هدایت کند ترتیب داد. خبرنگار گوگلارث در این مصاحبه طولانی از جزئیات برنامه مهندس اسفندیار برای ایجاد یک جبهه بینالمللی برای انسان شدن آدمها، چرایی انتخاب نام"بهار"، سیاستهای اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی دولت او و همچنین برخی از دیدگاه های شاذ وی سوالاتی پرسید وجوابش را گرفت

گوگل ارث: بعنوان اولین سوال به شما سلام می کنم

مهندس: اعوذ و بالله من الشیطان البخیل الرکیک

گوگل ارث: جواب سلام هم که واجبه؟

مهندس: آ خ خ خ .. شرمنده ام.. علیکم السلام و به نستعین

گوگل ارث: ببخشید ، بنده احساس می کنم شما خواب داریدیعنی چشمهای شما داد می زنند که خیلی همایش و میتینگ شرکت کردید و خواب دارید! اگهخسته اید تشک بیاورم تا کمی استراحت کنید بعداً مصاحبه می گیریم

مهندس: [با کمی لبخند] نه خیر.. بنده اصلا خواب ندارم و اتفاقا خیلی سرحال هستمچون می خواهم رئیس جمهور بشوم!!به نظر شما کسی که می خواهد مدیریت جهانی بکند بایدبخوابد؟

گوگل ارث: مگر نظر ما هم مهم است؟

مهندس:نهزیاد، البته کم هم نه. بنده نزدیک به شش ماه است که یک ساعت هم نخوابیدم

گوگلارث: عجب!! منهم برای همین گفتم که خواب دارید. خواهشا ابتدا خودتان را برای مخاطبین ما درسراسر دنیا معرفی کنید و توضیح بدهید که چطور به این نتیجه رسیدید که باید جهان رامدیریت کنید

مهندس: بنده هم به همه مخاطبین شما درود می فرستم و مخلص همه بچههای جهانیان به خصوص اونوری ها هستم. اینجانب مرتضی محب الاولیا مشهور به مهندساسفندیار، زاده ایران و بچه شمال هستم. لیسانس خود را خیلی سال قبل گرفتم و دوستانهماهنگ کردند تا فوق لیسانسم را هم به زودی بگیرم. البته مدرک تحصیلی یک کاغذ پارهای بیش نیست و من زمانی که مدرکم را گرفتم دادم دست بچه ها تا با آن موشک کاغذیدرست کنند و پرتاب کنند سمت آمریکا تا نابود بشود. سابقه رانندگی با نیسان پدرم راهم دارم و اگر باور ندارید می توانید استعلام کنید. اصلا عکسش هم موجود است کهانشالله قرار داریم که در بنر های تبلیغاتی از آنها استفاده کنیم

گوگل ارث: پس برای همین بود که در آزمون سه دانشگاهشرکت کردید تا هرطوری شده فوق لیسانس بگیرید؟

مهندس: بله دقیقا، من می خواستم سه تا مدرک هم زمان بگیرم ومدارکم را بدهم به بچه ها تا موشک درست کنند و بزنند سر آمریکا و اسرائیل و اینعربهای مارمولک خور که اصلا به محیط زیست احترام نمی گذارند

گوگل ارث: یعنی شما می خواستید با موشک دنیا را مدیریتکنید؟

مهندس: نه نه اصلا، اتفاقا ما با همه مردم دنیا به خصوص مردماسرائیل رفیق شیش هستیم و باید برای هم دست دوستی دراز کنیم و چه بسا من اگر یک شهرونداسرائیلی را در سفرهایم ببینم برای آنها بوق می زنم و آنها هم استپ بالا می زنند.قضیه مدیریت جهان از این قرار است که ما در ابتدای دولت دهم یک کمیته ای تشکیلدادیم برای سهولت در مدیریت کشورمان که پس از مدتی دیدیم بازدهی فوق العاده ایدارد. بعد به این نتیجه رسیدیم ما که این همه بلد هستیم چرا نباید دنیا را مدیریتکنیم؟ به نظر ما همه جا ایران نیست و همه ایران هم کرمان نیست. ما نشسته بودیم وکشور را مدیریت می کردیم که یکی از دوستان پیشنهاد داد اگر به جای نشستن،  بایستیم و تصمیم بگیریم می توانیم آسیا را مدیریتکنیم و یا مثلا اگر در حال دویدن تصمیم بگیریم می توانیم جهان را مدیریت کنیم.خیلی پیشنهاد خوب و عالمانه ای بود و همه اعضا هم استقبال کردند

گوگل ارث: خب اگر درازکش تصمیم میگرفتید چه میشد؟

مهندس: بی ادب..! مرا تمسخر می کنی؟ بدهم محافظم شما را گاز بگیرد؟آدم با بزرگترش اینطوری صحبت می کند نکبت؟

گوگل ارث: سوء تفاهم نشه آقای مهندس! منظورم این بودکه اگر بدَوید و تصمیم بگیرید خسته می شوید و بلاخره ما در جهان کلی روستا داریمکه باید مدیریت بشود و عکس هایش هم در گوگل ارث موجود است. پیشنهاد من این است کهاگر در حال دویدن خسته شدید یک لحظه بایستید و کشور را مدیریت کنید، بعد دولابشوید و استانها را مدیریت کنید و اگر خستگی تان رفع نشد دراز بکشید و روستاها رامدیریت کنید

مهندس:آها.. خب این را همان اول کار می گفتید. بله این هم راهخوبی برای مدیریت است

گوگل ارث: [با خنده].. آقای مهندس من شوخی کردم! شما جدی گرفتید؟

مهندس:نه.. اتفاقا نظر خیلی جامعی دادید، ما این روش را در جاهایدیگر هم امتحان کردیم و جواب داد

گوگل ارث: مثلا کجا؟

مهندس: مثلا در بحث کنترل بازار و قیمتها در ایام قبل از عید و شبعید و بعد از عید و وسط عید. ما با همین روش بازار را مدیریت می کردیم،خیلی همجواب داد. ما در سالهای گذشته تجربه کردیم که هر زمان ما تلاش می کنیم و به اصطلاحمی دویم که بازار را مدیریت کنیم تا قیمتها بیاید پایین، این بازاریان تا میفهمیدند دولت وارد بازار شده و دست گذاشت روی یک کالا، سریع آن کالا در بازار غیبمی شد و قیمتش می رفت بالا! یا مثلا هر زمان ما می مصاحبه می کردیم و می گفتیمدولت، نظرش ایستادگی روی کاهش قیمتها است به دو ساعت نمی کشید که قیمتها سه برابرمی شد. برای همین تصمیم گرفتیم در کار بازار و کنترل قیمتها هیچ دخالتی نکنیم تا مردمخودشان قیمتها را مدیریت کنند و شما هم دیدید که خیلی جواب داد. از آن طرف هم بهدوستان گفتیم هر زمان خواستید مصاحبه کنید اصلا نگویید دولت روی نظرش ایستاده است،بگوید دولت روی نظرش نشسته است تا بازار ملتهب نشود چون وقتی در جایی تورم دارید وروی پایتان هم بایستید فشارتان می افتد و ممکن است غش کنید

گوگل ارث: ولی ما شاهد بودیم در این ایام هم قیمتهادوبرابر شد، هم اجناس گران شد، هم تورم رشد صعودی داشت، هم گران فروشی زیاد شدهبود، هم بی مدیریتی در کنترل قیمتها به اوج خودش رسیده بود

مهندس: خب این مشکل شماست، شما چون نگاه بدبینانه به مسائل داریداینگونه برداشت می کنید، ولی ما اصلا این چیزهایی که شما ادعا می کنید را ندیدیم.آنهایی که گران خریدند خودشان مقصر هستند! خب نخر برادر من.. مگر مجبوری؟

گوگل ارث: یعنی شما قیمت 4500 تومانیگوجه در ایام عیدیا مثلا پرتقال 3500 تومانی را تاییدنمی کنید؟

مهندس: انکار نمی کنم ولی من یک همچین قیمتهایی را ندیدم، چون اولاما بچه شمال هستیم و پرتقال را برای مان می آورند و نیاز به خرید پرتقال نداریم!گوجه هم چربی اش زیاد است و برای پروستات آدم ضرر دارد و من گوجه مصرف نمی کنم!

گوگل ارث: [خبرنگار ضمن خیره شدن به چهره مهندس می گوید] آقا به نظر می رسد شما خیلی خواب دارید! میخواهید یک آبی به دست و صورتتان بزنید؟

مهندس: [با عصبانیت] شما به خواب من چکار دارید؟ من همینطوری راحت ترم

گوگل ارث: خود دانید.. از ما گفتن بود. آقای مهندس میشود بفرمائید دلیل انتخاب "زنده باد بهار" برای شعار های انتخاباتی شماچه بود

مهندس: ببینید جهان فلسفی و غرب امروز در یک تحیر و تخدیر ذهنی وایجابی گسترده ای گرفتار آمده و آنچه مجسم است اینکه جهان امروز نیازمند یک مدل والگوی فرا اسلامی و فرا دینی است که باید از ماتحت اَنفسی هر انسانی به مثابه یکقرص جوشان، جوشیدن گرفته و راه را برای رسیدن به کمال فلسفی و جمال روحانی بهفراخور هر یک از انسانهای روی زمین به در آید، یعنی باید برای هر نفر یک راه جدیدبه وجود بیاوریم و این جوشش نیازمند یک اقدام گسترده و همه جانبه است. ما فعلا درکشورمان این فرصت را داریم که الگو بشویم. اصلا یکی از دلایلی که باعث شد ما مجاببشویم کاری کنیم تحریم ها بر جیب مردم اثر بیشتری داشته باشد همین بود که مردمخودشان تک تک برای الگو شدن و ایجاد یک مدل مدلل حرکت کنند و بنده و دکتر هم دونفری یک مدل سلبی – ثبوتی ایجاد کنیم تا این حرکت جهانی به سوی تعالی برتر و رشدکمتر با نگاه به توسعه بیشتر ایجاد و ایجاب بشود. ما باید فرصت را از رقیب بگیریمو نگذاریم که آنها اینکار را انجام بدهند و دست ما کوتاه بماند. ما برای ایراننظریه داریم، ما برای دنیا ایده داریم، ما برای کرات و کهکشان ها ایدئولوژی داریمو همین طور آبکی که نیست یک نفر بیاید و اسمی به این سنگینی را برای خودش شعارکند. زنده باد بهار مد نظر ما از سیاره عطارد تا پاسگاه نعمت آباد را در بر میگیرد. فکر کردید شوخی است؟

گوگل ارث: [پس کله اش را می خاراند] راستش من که نفهمیدم شما چهگفتید ولی امیدوارم هرچه هست به خیر بگذرد چون این برنامه ای که شما توضیح دادیداگر اجرایی بشود کشور شما از ترکیه لائیک تر و از سوریه داغان تر می شود

مهندس: این تازه اولش بود، اگر کار ما اجرایی بشود ما در نظرداریم قیامت و بهشت و جهنم را هم در همین دنیا برپا کنیم و اجازه اش را هم گرفتیم

ادامــــــــــــه دارد...


به این جوان وبلاگ نویس هم که پدر ما را درآورده سر بزنید!

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 336 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

سلام

همونطورکه در ذیل برخی از کامنتهای اخیر نوشتم.. اواسط عید امسال بصورت خیلی ناگهانی والبته تلخ و ناراحت کننده، متوجه شدم که یکی از افراد خانواده ام، در سن 33 سالگیو بدون هیچ علائم خاص و مشهودی به بیماری سرطان معده دچار شده و بلافاصله پس ازاطلاع از موضوع ایشون رو مورد عمل جراحی قرار دادیم و دکتر محترم هم پس از مشاهدهمعده ایشون متوجه شدند که باید کل معده از بدن خارج بشه و...

منتا به حال یک همچین فضایی رو درک نکرده بودم و ندیده بودم که از عزیزترین افرادخانواده ام اینطوری جلوی چشمم بال بال بزنه و یک همچین وضعیتی پیدا کنه. انتظارداشتیم حداقل بیماریش به جاهای دیگه بدنش سرایت نکرده باشه اما آزمایش پاتولوژینشون داد که اوضاع بدتر از اونیه که فکرش رو می کردیم! ای کاش و ای کاش گفتن ها وحسرت خوردنها دیگه توفیری برای ما نداره و هرچیزی که نباید می شد دیگه شده. چیزیکه امروز به من و خانواده ام و دختر 4 ساله این عزیز، امید میده دعای خیر دوستان وبزرگوارانی مثل شماست.. شمایی که دفعه قبل منو شرمنده محبت و لطف خودتون کردید وکاری کردید کارستان.. برای همین دوباره اومدم تا دست گداییم رو اول به سمت خدا وبعد به سمت شما دوستان عزیز و بزرگوارم بلند کنم و عاجزانه ازتون بخوام که در اینشبهای عزیز هر زمان حالی بهتون دست داد برای شفای همه مریضان و همچنین مریض ما دعاکنید. مطمئنم باب رحمت و مغفرت و شفای مریضان در این شبها بازه و دعای شیعیان ومومنانی مثل شما قطعا در منظر خداوند و صاحب این شبها، حضرت زهرا (سلام الله علیها)ارزش بالایی داره و بی پاسخ نخواهد ماند.

بازمتشکر می کنم از لطف تون.. التماس دعا


پینوشت: یکی از دوستان قدیمی پس از ثبت مطلب قبلیم یه نکته خیلی مهمی بهم گفت که قبلاز رفتنم و تخته کردن در وبلاگ اصلا بهش فکر نکرده بودم. ایشون ازم خواستن کهحداقل تا ایام انتخابات و پایان این دولت مطلب بنویسم و بعد اگه وقت نداشتم برم.منم با خودم عهد کرده بودم که اگه بتونم در ایام عید حداقل 3 تا مطلب آماده کنم ،بازم کارم رو ادامه بدم و حداقل تا پایان کار این دولت مطلب بنویسم. دوتا مطلبنوشته بودم که اتفاق بیماری این عزیز ما پیش اومد و نتونستم ادامه بدم.. اما علیایحال احساس می کنم میشه دست و پا شکسته یه چیزایی نوشت و در روزهای منتهی بهانتخابات ساکت نبود. برای همین امکان داره بعد از ایام فاطمیه مطالب جدید بهوبلاگم اضافه بشه! مطالب هم با موضوعات انتخاباتی خواهد بود البته با رویکرد خاصبه جریان انحرافی

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 342 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

سلام به ...

قبل نوشت: قبل از هرچیز باید از همه دوستان عزیزی که محبت کردن و تو قضیه کمک به تهیه جهیزیه دختر همکارم بزرگواری کردن و معرفت به خرج دادن از صمیم قلب تشکر کنم. واقعا واقعا منو پیش همکارم رو سفید کردید! انشالله پیش خدا رو سفید بشید.. باور کنید اگه شاید این اتفاق نمی افتاد دید من نسبت به این فضای مجازی این قدرا خوب نبود اما این حرکت و برا همیشه ی تاریخ تو دلم حک کردم که ایران و ایرانی هرجای عالم که باشن دست همدیگه رو می گیرن و برا هم وطن شون هرکاری که لازم باشه به هر طریقی انجام خواهند داد حتی اگه نشناسنش.. طبق آخرین آماری که من از بانک مرکزی گرفتم ، کل پولی که از طریق این وبلاگ و با دستان خیّر شما عزیزان برای این بنده خدا جمع شد حدود یک میلیون و نهصد هزار تومن بود.. خداییش من خودم اون اول که مطلب رو زدم انتظار مبلغی بیش از دویست یا سیصد هزارتومن رو نداشتم اما وقتی این مبالغ جمع شد یه حسی بهم دست داد که وصف ناشدنیه و ای کاش می تونستم دست تک تک شما رو بعنوان یه برادر کوچیکتر ببوسم. جا داره از خواهر بزرگوارم خانم رامیان که حدود 800 هزارتومن جمع کردن و آقای طیب طاهر که حدود 400 هزارتومن جمع کردن تشکر ویژه ای داشته باشم. ایکاش خود اون بنده خدا هم میتونست از تک تک شما تشکر کنه ولی به من گفت که از همه تون تشکر ویژه بکنم و انشالله هرچی دادید خدا هزار برابر خیر و برکت و سلامتی به خودتون و خانواده تون عطا کنه

بله.. همین الان بچه ها از اتاق فرمان بهم خبر دادن که اون میمونی که فرستاده بودیم فضا یه بیانیه داده و گفته این حرکت بچه ها باعث شد ملائکه دربار، برای همه شما تو نزدیکی کاخ من تو بهشت، یه خونه کلنگی بسازن و انشالله پس از سفر تون به دیار باقی اونجا همسایه خواهیم بود

بریم سر اصل مطلب

حقیقتا نه حوصله توضیح اضافه رو دارم نه وقت و زمانش رو، پس یکسره میرم سر اصل مطلب!

اون دوستانی که حداقل از یک سال قبل مخاطب وبلاگ من بودند حتما به خاطر دارن که اسفند سال 90 من تو یه مطلبی رسما اعلام کردم که دارم میرم و به واسطه تغییر شغل و مشغله های فراوان دیگه نمیتونم وبلاگ داری کنم! اما خدا رو شکر تو یک سال اخیر کم و بیش وقت می کردم و اندک پستهای درپیتی رو میزدم به وبلاگ که حداقل چراغش خاموش نمونه. از اسفند سال گذشته تا الان فقط تونستم 8 تا پست بزنم که فکر کنم فقط سه یا چهارتاش تخصصی بوده و بقیه اش تفننی بوده. این یعنی این وبلاگ چه من بخوام چه نخوام تعطیل الی الابد شده!

راستش خیلی وقته که مطالب و سوژه های زیادی تو ذهنمه و مطمئنم اگه می نوشتمشون و میدادم به سایتها حداقل الان یک میلیون کاسب بودم اما چه کنم که اصلا اصلا وقت ندارم و از جهتی چون این وبلاگ هنوز رسما درش بسته نشده ، دوستان انتظار نظر گذاشتن از ما دارن و اصرار و اصرار که حتما تو باید بیای برا ما نظر بذاری!! هی من میگم بابا من دیگه پیر شدم دیگه چشمم درست نمیبینه، دیگه گوشام خوب نمیشنوه! حتی دیگه نمیتونم حرف بزنم و تازه گیا شبا هم ...... (شما خودتون بگیرید مطلبو.. نذارید من بگم که شبا چی میشه..) دیگه پیریه و هزار درد بی درمون..

القصه.. از اونجایی که تو این هفته های اخیر حجم کارام چند برابر شده و مجبورم شبا تا آخر وقت تو محل کار بمونم که کارام عقب نمونه! از طرفی هم فکر و ذهنم الکی الکی مشغول به این وبلاگ و دوستان نشه و تعهد اخلاقی برای نظر دادن نداشته باشم.. از طرف دیگه (از اون یکی طرف) اومدن سوژه تو ذهنم و وقت نداشتن برای نوشتن آزارم نده و وسوسه ام نکنه.. (یه طرف دیگه هم مونده که الان یادم نمیاد چی بود...)!@ تصمیم گرفتم الساعه پس از درج این مطلب، فاتحه 5 سال حضورم در دنیای مجازی رو بخونم و برای همیشه ی همیشه وبلاگ نویسی رو بذارم کنار.. اما از اونجایی که من یه بار سابقه ترک دارم و میدونم که نمیشه به راحتی این لامصب و ترک کرد و دوستان هم قطعا پاشنه در این وبلاگ رو برای نرفتن من خواهند کَند!!!!!!!!!!!!!!، تصمیم گرفتم ییهویی نرم و آروم آروم برم.. یعنی وبلاگ رو رسما تعطیل اعلام کنم اما خودم تک و توک و یکی در میون برا دوستان نظر بذارم تا همه مخاطبین محترم و محترمه از فیوضات اینجانب همچنان بهره ببرند........ بعداً یواشکی در برم!!

فقط یک نکته باقی مونده که بگم و تمام:

من حوصله یقه گرفتن و به پل صراط سپردن و سپرده شدن رو ندارم.. همه اونایی که تو وبلاگ قبلیم و این وبلاگ مخاطب من بودن و همچنان هستن اعم از زن و مرد و پیر و جوون.. و به واسطه رفتار و گفتار و بعضا شوخی ها و تندی هام، احساس می کنن حق و دینی به گردن من دارن، بیان و حرفشون رو بزنن تا اگه تونستم دینم رو همینجا ادا کنم.. اما اگه نیومدید مشکل از شماست چون من درخواستم رو گفتم و اگه شما سکوت کردید و نگفتید تقصیر من نیست.. حضرت میکائیل و نوچه هاش هم ظرف روزهای آینده دم در وبلاگ من پرسه میزنن که موارد رو یادداشت کنند.. پس هرکی هر ناراحتی از من به دل داره بگه تا در حد توانم رفعش کنم.. اگه نگفتید دیگه مشکل من نیست

اما می مونه خودم که به سهم خودم اول خودم رو می بخشم بعد همه اونایی که دینی به گردنم داشتن و دارن، الا دو نفر که اونها هم باید به خاطر برخی از رفتار و گفته ها شون توضیح بدن.. اگه خودشون اومدن و مطرح کردن که من ازشون خواهم پرسید و انشالله موضوع حل خواهد شد اما اگه نیومدن هم بمونه برای بعد که ببینیم چی پیش میاد.. نهایتش اینه که اونا زودتر از من بمیرن و من اونوقت دلم براشون بسوزه و بیخیالشون شم دیگه... ها..! چیز دیگه ایه؟

ولی خدائیش تو این مدت خیــــــــــــــــــــــــــلی چیزا یاد گرفتم.. چیزایی که مطمئنم تو هیچ کلاسی یاد نمیدن و تا خودت تجربه شون نکنی نمیتونی اهمیتش رو درک کنی. چون شما خودتون تو این فضایید و میدونم که میدونید چی میگم پس توضیح اضافه نمیدم.

به قول شاعر : بعد ما هر که نمیدونم چی چی دید ز ما یاد کند...

اصلا هم دلم براتون تنگ نمیشه، اصلا هم شما دلتون برام تنگ نشه، مگه دل ما گشاد بود که الان بخواد تنگ بشه؟

همین مطلب در: روزنامه های یو اس اس تو دی امریکا و لوموند فرانسه - شبکه های خبری رویترز، آلومینیوم ترز، آهن ترز آمریکا و دنیا – سایتهای خبری هرمزگان نیوز و شبکه خبر بلاروس – و همه وبلاگها و شبکه های خبری عالم در تاریخ جمعه 29 اسپند 91 منتشر شد


پی نوشت:

1.  نمیدونم چه حکمتیه که این روزا داره از در و دیوار برام می باره... اون از هفته قبل که دزد اومد خونه مون و دوتا از انگشترای خانمم (حلقه ازدواج و اینا..) رو برد به سلامتی ... این هم از این هفته که بی هیچ دلیل و منطقی تسمه تایم ماشینم پاره شد و زد تمام سیلندر و پیستون و همه رو کج کرد و 800 هزارتومن خرج گذاشت رو دستم.. انشالله که خیره و رفع بلا بوده

2.  امام صادق ع : هرگاه دو مومن به هم برسند آنکه دیگری را بیشتر دوست دارد برتر است. اصول کافی– ج2 – ص 127 .... ما که همه شما رو دوست داشتیم و داریم ... شما رو نمیدونم

یاعلی

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 389 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

دو ماه بود که مشغول کار شده بود، همه با حالت ترحم بهش نگاه میکردن، پیرمرد حدودا 50 ساله که از بس کارگری کرده بود دستاش تاولی بود و می لرزید، اما خدا باهاش یار بود و تو بهمن ماه (سال 87) کاری کرد، تو ایامی که هیچ اداره ای جذب نیرو نداره، تونست با اون سن و سال و بی سواد، تو اداره ما بعنوان نیروی خدماتی مشغول کار بشه. باعث تعجب همه بود که چطور منابع انسانی تاییدش کردن، انگار تقدیرش رو خدا یه جور دیگه ای رقم زده بود..

اون روزی که اومده بود برای تعیین صلاحیت وقتی باهاش صحبت کردم و از وضعیت زندگیش باخبر شدم تا چند روز دپرس بودم... باور کنید اصلا زندگی کردن یادم رفت، زمانی هم که همکارم برای تحقیق رفت و از نزدیک خونه زندگیش رو دید وقتی برگشت اداره و داشت برام تعریف می کرد که چیا دیده، اشک اَمونش نمی داد.. اهل آذربایجان غربی بود و خیلی سال بود که از بی کاری کوچ کرده بودن تهران تا کارگری کنن و خرج شون رو پیش ببرند.. 5 تا بچه داشت (3 تا پسر 2 تا دختر) پسر اولش 30 ساله و مجرد بود و تو یه خیاطی کار می کرد، پسر دومش هم تازه از سربازی اومده بود و بیکار بود، پسر سومش هم که 16 سال سن داشت و فلج مغزی و جسمی بود و هنوز هم تو این سن از پوشک استفاده می کرد.. دختر بزرگش 26 ساله بود و دختر دیگه اش هم 23 ساله..

همه بچه هاش مجرد بودن، چون پدر توان سیر کردن شکم شون رو هم نداشت، چه رسد به تهیه جهیزیه برا دخترا و گرفتن عروسی برا پسراش... وقتی ازش پرسیدم "حاجی خونه ات کجاست؟ چند متریه؟ حاج آقا یه عروسی بگیر واسه بچه هات، پیر شدن ها ..." سرش رو انداخت پایین و سکوت کرد... من اولش جا خوردم اما باز هم حرفم رو تکرار کردم... تا گفتم حاجی... دیدم سرش رو آورد بالا و اشکهاش رو پاک کرد و گفت: خونه ام تو باقر شهر (جنوب تهران) هست و کلا 50 متریه و ارث پدریم هست، اونجایی که من و بچه هام زندگی می کنیم با آشپزخونه و حمام سرجمع 30 متر میشه.. یه اتاق 18 متری و یه 12 متری هم طبقه پایین هست که کلا 3 میلیون رهن دادم که بدهکاری هامو بدم وگرنه باید می رفتم زندان! توالت خونه هم تو حیاطه... الان هم موقع خواب تو همون 30 متریه پرده می کشیم و همه با هم می خوابیم!!

وقتی اینا رو شنیدم مو به تنم سیخ شد و خشکم زد، یه حسی بهمون می گفت شاید برای اشتغال به کارش داره مظلوم نمایی می کنه! و برای همین برای تحقیقات بیشتر همکارم یه روز به صورت سرزده رفت خونه شون اما وقتی برگشت...! وقتی از دوستم که عین مادر مرده ها شده بود، پرسیدم خب چی شده به من هم بگو، دوستم گفت: وقتی رفتم خونه شون دیدم خانومش پسر 16 ساله و مریضش رو کول گرفته و داره از پله ها میاد پایین که بره تو توالت اونو بشوره، آخه خرابکاری کرده بود... همکارم خیلی از خانمش تعریف می کرد، میگفت پیرزن عین فولاد بود و فقط داشت خدا رو شکر می کرد و ذکر می گفت، همکارم می گفت وقتی به خانومش گفتم چرا نمی بریدش بهزیستی، رو به پسر معلولش کرد و گفت این پسر روزی خونه ماست اگه همین هم بدیم به بهزیستی باید دوره بیافتیم تو خیابونها و گدایی کنیم..!

دوستم می گفت وقتی رفتم تو خونه شون تازه فهمیدم این همکار ما به خاطر اینکه بیشتر آبروش پیش ما نره خیلی چیزها رو نگفت... دختر بزرگش که حافظ قرآن بود دو بار تو مسابقات قرآن حرم شاه عبدالعظیم اول شد و سفر کربلا و سوریه برنده شد. اما چون پول نفر همراه رو نداشتن اون هم نتونست بره... یا اینکه اونا یه تلویزیون سیاه و سقید توشیبا داشتن که اون هم درست کار نمی کرد.. خرج پسر معلولش هم (سال 78) ماهی 80 هزارتومان بود چون دارو مصرف می کرد و...

اینا رو که شنیدم کپ کردم و آب دهنم خشک شد.. من از این خانواده ها خیلی دیده بودم و تو فامیل هم داشتیم اما این یه اوضاع دیگه ای بود.. به هر حال خدا کمک کرد و اون پیش ما به عنوان نیروی خدماتی مشغول به کار شد.. یادم میاد وقتی اولین حقوقش که 380 هزار تومان بود گرفت آورد پیش ما و به ما هدیه کرد تا کمک ما رو جبران کنه..! اول از این کارش خنده ام گرفت اما وقتی فکر کردم دیدم معرفت این مرد کجا و...

اما عید سال 88 که شد و تعطیلات تموم شد و اومد سرکار دیدم یه طرف صورتش شل شده و چشمش بسته شده، ازش خواستم بیاد بالا که ببینم چی شده، وقتی اومد اول چیزی نگفت، گفت رفته دکتر و اونم بهش گفته زود خوب میشه، منم فکر کردم سکته خفیفه و رفع شده اما وقتی داشت می رفت دیدم تعادل نداره، آوردمش پیش خودم و ازش خواستم که حقیقت رو بگه تا ببینم چی شده... دیدم با صدای لرزان و گرفته گفت دو شب پیش برای دخترم خواستگار اومد، این پسره برای چندمین باره که میاد اما من به دلیل اینکه تو خونه جا نداریم و حتی 500 هزار تومان پول ندارم که بخوام ساده ترین عروسی رو براش برگزار کنم جلوی دخترم خجالت کشیدم، دخترم از خیلی از خواسته های خودش گذشت اما من که نمیتونم برای داماد چیزی نگیرم برای همین رد شون کردیم رفتن، دخترم فردای اون روز خیلی ناراحت بود و فقط داشت گریه می کرد از شدت ناراحتی خودش رو لعنت می کرد که حتما یه کار خبطی کرده که خدا داره اینطوری جوابش رو میده برای همین مادرش و خواهرش بردنش پارک تا یه کم حالش عوض شه..

پیرمرد همچنان که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت: من هم مراقب پسر معلولم بودم، وقتی دیدم خانم و دخترام دیر کردن پسر معلولم رو خواب کردم و سریع اومدم بیرون تا نون بگیرم اما یادم رفت که در رو ببندم... وقتی نون گرفتم و اومدم خونه دیدم در بازه و صدای گریه میاد، وقتی دوییدم تو خونه دیدم پسرم تو بغل مادرش رو پله هاست و مادرش داره گریه می کنه ازش پرسیدم چی شد گفت مثل اینکه خودش رو خراب کرد و وقتی دید کسی نیومده سراغش شروع کرد به غلطیدن و کل اتاق رو کثیف کرد، بعد از اون هم داشت می اومد پایین که از پله ها افتاد، خدا رحم کرد که من رسیدم وگرنه بچه ام می مرد، من هم وقتی این صحنه رو دیدم دیگه چیزی نفهمیدم و چند بار با مشتم کوبیدم تو سرم که یه دفعه سرم گیج رفت و غش کردم... بعدش هم تا صبح تو بیمارستان بودم تا دکترا ولم کردن، خداروشکر پسرم چیزیش نشد، من هم خوب میشم...

وقتی حرف هاش رو شنیدم فرستادمش پایین و بهش گفتم خدا بزرگه، اون هم رفت... اصلا نمی دونستم دارم چیکار میکنم دیگه قاطی کرده بودم.. چشمام رو روهم گذاشتم و دوباره حرفاش رو تو ذهنم مرور کردم، بی اختیار با خودم عهد کردم هرچی از دستم بر می یاد براش انجام بدم.

اضافات: این قضیه ای که تعریف کردم برا اواخر سال ۸۷ و اوایل  ۸۸ بود.. به لطف خدا تو سال ۸۹ و ۹۰ با همکاری مدیرمون تونستیم ۶ میلیون وام براش جور کنیم. مستاجرشون رو فرستادن رفت و اتاقهای پایین خونه شون آزاد شد. برادر بزرگ این خانواده با یک میلیون اون اتاق ۱۸ متری رو تعمیر کرد و با دو میلیون بعدی هم یه ازدواج مختصر گرفتن و رفتن تو اون اتاق.. اتاق ۱۲ متری هم شد اتاق (پسر معلولشون).. خدا رو شکر دیگر مادرشون مجبور نبود اون هر روز اونو کول کنه و اون پله های عمودی رو بیاد پایین، بچه اش رو بشوره و دوباره ببردش بالا!

با پایان سال ۹۰ من هم از اون اداره رفتم و یادم میاد موقع خداحافظی بهش گفتم هر زمان برای دخترش خواستگار اومده منو خبر کنه تا تو تهیه جهیزیه کمکش کنم.. دو سه روز پیش که یه سری به محل کار سابقم زدم تا به دوستان قدیمی یه سری بزنم منو دید و با خوشحالی اومد سمتم.. یه خورده حال احوال کردیم و دیدم با حالت شرمندگی بهم گفت: فلانی برا همون دخترم خواستگار اومده و الحمدلله با کمک اقوام یه خورده پول دستم اومد و منم فرستادمش خونه بخت! الان با این اوضاع گرونی و خرج و مخارج، بدجور تو تهیه جهیزیه اش موندم..! اگه میتونی یه وامی چیزی برام جور کن تا پیش بچه ام بیش از این رو سیاه نباشم! به خدا قسم انگار آب سرد ریختن روم، اینکه من بعد از یکسال مجدد ببینمش و اونم این حرف رو بهم بزنه، انگار یه دینی افتاد گردنم. بهش قول دادم هرکاری از دستم بر میاد براش انجام بدم.. برا همین از همکارای محل کار سابقم و محل کار جدیدم و دوست و آشناهام و اقوام یه مبلغی جمع کردم.. گفتم اینجا هم اعلام کنم اگه کسی نیتی داره یا برای رضای خدا می خواد کمکی بکنه فکر می کنم این بنده خداها مصداق خوبی برا کمک کردن باشند.. باور کنید شاید یه هزار تومنی الان یه تیکه از زخم این پدر و بچه هاش رو ترمیم کنه و ثوابش بمونه برا اون دنیای ما...


پی نوشت: شماره حساب این آقا رو تو ادامه مطلب میذارم و رمزش رو برا دوستانی که می خوان می فرستم!

«حضرت حق ــ سبحانه و تعالي ــ فرمود: بايد ايمن شود از غضب من، هر که اکرام کند بنده مؤمن مرا»

شاید خیلی از دوستان خودشون الان تو وضعیت مالی مناسبی نباشند ولی ارزش و ثواب کمک به یک هم نوع در شرایطی که  خود ما هم وضعیت مناسبی نداشته باشیم اجر و ثواب به مراتب بیشتری نسبت به افرادی داره که پول خُرد شون چک پول ۵۰ هزار تومنی هست

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 363 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59

خبرگزاری بیل نا، دقایقی قبل گزارش داد، رامین مرادی گزارشگر رادیو و تلویزیون امپراطوری تبریز عصر امروز بر اثر بیماری بَواسیر دار فانی را بالا رفت! این خبرنگار باسابقه که به دلیل جنگولک بازی های بی امان در عرصه خبر و حضور در تیم ملی باشگاه خبرنگاران جوان تبریز و حومه، بارها و بارها مورد تمجید و تقدیر خانواده همسر و همسایه گانش قرار گرفته بود عصر امروز در حالی که از یاسوج به سمت چین تایپه در حرکت بود دچار نقص فنی شد و افتاد مُرد. شاهدان اظهار داشتند وی به دلیل عود آنی بیماری بَواسیر خود که سالها از آن رنج می برد دچار این اتفاق شد. محمد مُرسی راننده اورژانس یاسوج ضمن تایید این خبر به خبرنگار ما گفت: متاسفانه من هیچ اطلاعی در این خصوص ندارم از من چیزی نپرسید!

در این راستا یک منبع آگاه که می خواست فقط بخش دوم اسمش فاش نشود به خبرنگار ما گفت: مرادی به دلیل ضعف در تایپ کامپیوتری همیشه موجب سرزنش مدیران و روئسای مافوق خود قرار می گرفت و از این جهت دائما تحت فشار جسمی بود و در نهایت به بواسیر دچار شد. وی ادامه داد: مرادی برای رفع این نقطه ضعف، هفته ای یک بار به چین تایپه سفر می کرد تا تایپش خوب بشود اما بلاخره در این راه جانش را هدر داد. بیژن.ح تصریح کرد: من مانده ام مدیران وی چی جوری می خواهند جواب خانواده اش را بدهند! رامین یک بسته چی توز که نبود، آدم بود! وی مرادی را فردی آرام و بی تربیت توصیف نمود اما قسم خورد بارها دیده که وی بعد از غذا دندان هایش را برای رضای خدا مسواک می زند! بیژن.ح این ضایعه تاسف ناک را ابتدائا به جامعه بزرگ بهزیستی کشور و انتهائا به دایی محترم اش تسلیت گفت و برای آن فقیر سعید، تسلی خاطر از ما بهتران مسئلت کرد.

لازم به ذکر است پیکر پاک این جوان ناپاک فردا شب یواشکی از دم در اتاق خوابش واقع در  تبریز، چاله میدون، نبش کوچه گل میمون دوازدهم، شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده های موبَر جمهوری اسلامی ایران (واجبکو)، طبقه 7 واحد 007 ، به سوی مزارش تشریح و به خاک سیاه سپرده خواهد شد. روابط عمومی شهرداری تبریز به نقل از بنیاد شهید تهران بزرگ اعلام کرد به پاس خدمات شایان این صحابی رسانه، این بنیاد وی را شهید ۳۵ درصد معرفی نموده و قول داد نام یکی از کوچه های بن بست ارومیه را به نام وی کند. 


امروز عازم مشهد الرضا هستم، تا چند روز از شر ما راحت خواهید بود.. حلال کنید ما را.. نایب الزیاره همه دوستان خواهم بود سفارشی. یاعلی :پی نوشت

كليدواژه...
ما را در سایت كليدواژه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahgozar kelidvaje بازدید : 373 تاريخ : سه شنبه 14 خرداد 1392 ساعت: 17:59